کتاب منگی
|کتاب منگی از قطره|
[ لینک: کتاب داستانهای ماشین تحریر – نشر افق ]
کتاب منگی
منگی داستان فردی می باشد بی نام و همچنین مستاصل. فردی که در محیط زشت، خشونتآمیز و همچنین تهوعآور دنیای اطراف خود اسیر می باشد. محیطی که خورشید در آن هم قابل رویت نیست و همچنین باد از هر طرف بوی گند زندگی را با خود میآورد. راوی که ما تا آخر از نام و همچنین نشان او بیخبر میمانیم تنها فرد آن محیط تاریک می باشد که از اوضاع منگی خود آگاه می باشد.
شخصیت اصلی کتاب منگی در یک کشتارگاه کار میکند. کاری که دوستش ندارد و همچنین به امید آنکه روزی بتواند کشتارگاه و همچنین محل زندگیاش را ترک کند، روزها را میگذراند. ولی باید توجه داشت او تنها و فقط حرف میزند. عملی در کار نیست. او از زندگی و همچنین محیط اطرافش در عذاب می باشد. جویای عشق و همچنین زندگی می باشد و همچنین در تلاش می باشد خود را از آن محیط تاریک و همچنین خفقان که همه روزهای زندگیاش را احاطه کرده می باشد نجات دهد. او انسانی در حاشیه ولی امیدوار می باشد. میل به رفتن و همچنین رهایی دارد ولی قدرت آن هم را ندارد.
چرخه امید و همچنین ناامیدی در آن رمان سوالات بسیاری را در ذهن خواننده ساخته یا ایجاد میکند. آنکه امید امری می باشد که لازمه زندگیست یا توهمیست که مخرب زندگی می باشد؟! و همچنین اصولا فراسوی امید و همچنین ناامیدی در کجاست؟
داستان منگی داستانی کاملا نمادین می باشد. روایت دنیای ما و همچنین انسان مدرن که تحت تاثیر دنیای اطرافش و همچنین از کار زیاد و همچنین خستگی و همچنین فقر و همچنین دنیای سرمایهداری به منگی و همچنین سرگیجه دچار شده می باشد.
جملاتی از متن کتاب منگی
روال عادی اینجا، یه سری داد و همچنین فریاده که تو رودخونههای خون غرق میشن، تکونهای شدید و همچنین لرزیدنها، چشمهایی که از کاسه درمیآن هم، زبونهایی که آویزون میشن، بهمنهای دل و همچنین روده، سرهایی که قل میخورن، گاوهایی که پوستشون مثل موز کنده میشه، خوکهای رنگپریده که نصف بیشترشون شقه شده، و همچنین حیوونهایی که از پا آویزون شدهن، پشت سر هم میآن هم و همچنین هی کوچیکتر و همچنین کوچیکتر میشن، و همچنین ما، صورتمون پرِ خون و همچنین چکمههامون پر عرق، سخت کار میکنیم، وول میخوریم، داد میزنیم، گاهی وقتها بلندتر از حیوونها، به هم فحش میدیم یا چیزی شبیه فحش، واسه لاشهها از ته دل آوازهای اپرایی میخونیم، واسه خوکها ترانههای رکیک، وقت نفس کشیدن نداریم، بایستی و حتما ریتم رو حفظ کنیم، ساختمون تو دل و همچنین رودهها، دستها زیرورو میکنن و همچنین کاردها میبُرن.
هنگام و زمانی که باد از غرب میآد، اکثرا و بیشتر بوی تخم مرغ گندیده میده. از شرق که میوزه، مثل بوی گوگرده که گلومون رو میزنه. هنگام و زمانی که از شمال میآد، دودهای سیاه یه راست میآن هم رو سرمون. و همچنین هنگام و زمانی که باد جنوب بلند میشه، که کم برامون پیش میآد، خوشبختانه، واقعاً بوی گه میده، هیچ جور دیگه نمیشه گفت. ما، وسط همهی اینا، خیلی وقته که دیگه بهشون محل نمیذاریم. آدم دست آخر عادت میکنه. آدم به همه چی عادت میکنه.
دائما یه ساعتی هست که تمومی نداره. شبیه ساعتهای دیگهست، جوری که بهش شک نمیکنیم. بعد، واردش میشیم و همچنین توش گیر میافتیم. ساحل اون طرفی رو میبینیم، ولی خیال میکنیم هیچ وقت اونجا نمیرسیم. بیهوده دست و همچنین پا میزنیم، انگار هر چی زمان میگذره، داریم ازش دورتر میشیم. هنگام و زمانی که ثانیهها میچسبن به ته کفشهامون، هنگام و زمانی که داریم هر دقیقه رو مثل یه توپ آهنی دنبال خودمون میکشیم، خیال میکنیم اون بیرون، روزها و همچنین شبها پشت سر هم میآن هم و همچنین میرن، فصلها جای هم رو میگیرن و همچنین ما اینجا فراموش شدهایم.
مشخصات کتاب
- کتاب منگی
- نویسنده: ژوئل اگلوف
- ترجمه: اصغر نوری
- انتشارات: افق
- تعداد صفحات: ۱۱۲
- نرخ: ۱۱۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: سحر محبتیان
نظر تو در مورد کتاب منگی چیست؟ لطفا در صورتی که آن کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر:
- رمان شاگرد قصاب
- رمان دسته دلقکها
- رمان ناتور دشت