رمان قصر
|رمان قصر از قطره|
کتاب قصر با وجود نیمه تمام بودنش ارزش خواندن را دارد. و همچنین در چنین رمانی طبیتا خود مخاطب نیز نباید تمام انتظارش را بر مبنای پایان بگذارد.
ولی بایستی و حتما بدانید که آن رمان کمی پیچیده و همچنین سختخوان می باشد. همینطور نیمههای کتاب، در قسمت و بخشهایی حس میکردم موضوع پراکنده میمی شود و همچنین آن شاخه به آن هم شاخه شدنش کمی اذیتکننده بود و همچنین کمی اقتدار و قدرت عنصر تعلیق داستان را کم میکرد.
[ معرفی کتاب: کتاب از کتاب رهایی نداریم – نشر نیلوفر ]
جملاتی از متن رمان قصر
مخالفتی که آدم تو دنیا به آن هم برمیخورد پهناور و بزرگ می باشد و همچنین هرچه آدم جویای هدفی برتر باشد، آن مخالفت پهناور و بزرگتر میمی شود. (رمان قصر – صفحه ۵۶)
البته که من بی خبرم، آن حقیقتی استوار می باشد. ولی باید توجه داشت دست کم مزیت بیخبری را که جرئت اکثرا و بیشتر می باشد به من میدهد و همچنین به آن سبب من حاضرم آن بیخبری و همچنین عواقب وخیمش را مدتی تا زورم میرسد تاب بیاورم. ولی باید توجه داشت آن عواقب بهراستی دامنگیر هیچ کس جز خود من نمیمی شود. (رمان قصر – صفحه ۷۸)
به نظر ک. چنان نمود که انگار عاقبت آن هم شهروندان و مردم شهر همه ارتباط و رابطههاشان را با او گسیختهاند و همچنین انگار حالا او بهراستی آزادتر از پیش بود، و همچنین مختار بود اینجا در آن محل که معمولا برایش ممنوع بود تا هر وقت که دلش بخواهد منتظر بماند، و همچنین چنان آزادیای به دست آورده بود که هیچ کس غیره ای در به دست آوردن آن هم کامیاب نشده بود. و همچنین انگار هیچ کس جرئت نداشت به او دست بزند یا براندش یا حتا با او حرف بزند. ولی _ آن باور دست کم به آن هم مقدار و اندازه نیرومند بود _ انگار آن هم گاه هیچ چیز بیمعناتر، هیچ چیز نومیدانه تر از آن آزادی، آن انتظار آن آسیب ناپذیری نبود. (رمان قصر – صفحه ۱۴۱)
قبل از آنکه تو را بشناسم گمگشته بودم. هیچ کی قبولم نمیکرد، و همچنین تا میخواستم با کسی گرم بگیرم، بهم تشر میزد که بروم پی کارم. و همچنین هنگام و زمانی که میتوانستم آسایشی پیدا کنم، پیش افرادی بود که میخواستم از دستشان بگریزم. (رمان قصر – صفحه ۱۷۹)
اراده و تصمیم راسخهای اداری مثل دخترهای جوون خجالتیاند. (رمان قصر – صفحه ۲۲۴)
بله، مانع هست، شک هست، سرخوردگی هست، ولی باید توجه داشت اینها آن هم روش که هممان میدانستیم به معنای آن هم می باشد که تو چیزی را بدون پرداختنِ بهایش گیر نمیآوری و همچنین بایستی و حتما جهت هرچیز جزئی بجنگی. آن دلیل بیشتری می باشد جهت آنکه به جای افسرده بودن، سربلند باشی. (رمان قصر – صفحه ۲۳۲)
او دل و همچنین جرئت مورد بهره بری و استفاده و نیاز ضروری را ندارد. دل و همچنین جرئت دادن به او در حکم آن هم می باشد که بهش بگوییم برحق می باشد، که بایستی و حتما همانطور که تا حالا انجام داده می باشد ادامه بدهد. ولی باید توجه داشت آن درست آن هم طریقی می باشد که او از آن هم به هیچ چیز دست نخواهد یافت. در صورتی که چشمهای کسی را بسته باشند هرچه دل و همچنین جرئت بهش بدهی که از میان نوار خیره نگاه کند هرگز چیزی نخواهد دید. تنها و فقط موقعی میتواند ببیند که نوار را از چشمهایش بردارند. بارناباس کمک مورد بهره بری و استفاده و نیاز ضروری دارد، نه دل و همچنین جرئت. (رمان قصر – صفحه ۲۳۷)
ما از چیزی در بعدی هراسی نداشتیم. ما از زمان حال رنج میکشیدیم، و همچنین بهواقع مجازاتمان را میدیدیم. (رمان قصر – صفحه ۲۶۴)
مادرمان از همهمان ضعیفتر بود، احتمالا به خاطر آنکه نه تنها و فقط غصههای مشترکمان بلکه غصه خصوصی هرکداممان را خورده بود. (رمان قصر – صفحه ۲۶۶)
دلهایی هم وجود دارند که ناحساس و همچنین سختاند و همچنین هیچ احساس احترامی نرمشان نمیکند. آیا حتا شب پره، مخلوق بیچاره، هنگام و زمانی که روز میآید، شکاف آرامی نمیجوید و همچنین آنجا دراز نمیکشد و همچنین آرزو نمیکند که میتوانسته بود ناپدید می شود و همچنین غصه میخورد که نمیتواند؟ (رمان قصر – صفحه ۳۵۵)
او چگونه آدم عجیبی بود؟ سعی در به دست آوردنِ چه چیز داشت. چه بودند آن چیزهای مهمی که مشغولش میداشتند و همچنین وادارش میکردند که نزدیکترین چیزها، بهترین چیزها، زیباترین چیزها را از یاد ببرد؟ (رمان قصر – صفحه ۳۶۴)
او مساح بود. آن هم شاید چیزی بود، پس او چیزی آموخته بود، ولی در صورتی که آدم نمیدانست با آن هم چه بکند پس آن هم هیچی نبود. (رمان قصر – صفحه ۳۷۲)
چه اهمیت داشت که او شاید کمی لاغر بود، کمی پیر بود، که میشد موهای تمیزتر از موهای او تخیل کرد؟ اینها در قیاس با آنچه او واقعا بود چیزهای ناچیزی بودند و همچنین هرکس که آن کاستیها آشفتهاش میکرد، تنها و فقط نشان میداد که ارج چیزهای بزرگتر را نمیشناسد. (رمان قصر – صفحه ۳۸۶)
ک. پرسید: «تا بهار چقدر مانده می باشد؟» پپی تکرار کرد: «تا بهار؟ زمستان ما طولانی می باشد، زمستانی خیلی زیاد طولانی و همچنین یکنواخت. ولی ما آن پایین از آن هم شکایت نمیکنیم. ما از زمستان در امانیم. بالاخره روزی بهار نیز میآید، و همچنین به گمانم یک هنگام و زمانی که هم جهت تابستان هست. ولی باید توجه داشت حالا، در خاطرهمان، بهار و همچنین تابستان چنان کوتاه مینماید که انگار بیش از دو روز نمیپایند. و همچنین حتا در آن هم روزها، حتا وسط زیباترین روزها، حتا آن هم زمان گاهی برف میبارد. (رمان قصر – صفحه ۳۹۰)
مشخصات کتاب
- عنوان: قصر
- نویسنده: فرانتس کافکا
- ترجمه: امیرجلال الدین اعلم
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۴۴۱
- نرخ چاپ چهارم – سال شمسی ۱۳۸۵ : ۴۵۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر تو در مورد رمان قصر چیست؟ لطفا در صورتی که آن کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان کتابهای کافکا کدام یک را خواندهاید؟
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نیلوفر:
- رمان طاعون
- رمان شیاطین
- رمان بازار خودفروشی