از سرد و همچنین گرم روزگار
|از سرد و همچنین گرم روزگار از قطره|
[ معرفی کتاب: کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – نشر نی ]
کتاب از سرد و همچنین گرم روزگار
زبان زیدآبادی در شرح وقایع تولد تا هجدهسالگیاش ساده و همچنین روان می باشد. او با بیانی صمیمی از خانواده، کودکی و همچنین روستایی که در آن هم پهناور و بزرگ شده میگوید و همچنین شرح میدهد چگونه با وجود فقر که جزء جدانشدنیِ زندگی تکتک کودکان و همچنین جوانان و نوجوانان روستایش بوده می باشد، پا گرفته و همچنین خط فکری خود را یافته می باشد.
ادبیات زیدآبادی در سرتاسر کتاب آمیخته با طنز می باشد، در واقع او در گفتن تلخترین حوادث زندگیاش که مصادف با وقایع دههٔ چهل و همچنین پنجاه شمسی می باشد، نگاه کودکانهٔ یک پسربچهٔ روستاییِ برآمده از خانوادهای فقیر را رها نمیکند. او همواره رنج را با امید میآمیزد و همچنین میکوشد خواننده را با تلخیِ خاطرات کودکی خود تنها نگذارد. زیدآبادی با تصویر کردن جزئیات فضای روستاییِ پیرامونش، با مهارتی خاص، خواننده را با تکتک سطور کتاب همراه میکند.
در ابتدای کتاب آمده می باشد:
آب قنات در قلعهٔ مظفرخان بهآرامی جریان داشت. تابستان بود و همچنین توتهای درست و همچنین رسیده یکی بعد از غیره ای از بلندای درختان کهنسال شمسی به روی آب فرومیافتادند و همچنین بر سطح آن هم شناور میشدند. پسرکی سهساله روی کُتپِله – جایی که آب از جویِ روباز به تونلی سربسته از نای وارد میمی شود – دراز کشیده بود و همچنین با فروبردنِ سرش به عمقِ جوی، در انتظار رسیدنِ دانههای شیرین توت به نیت و اراده شکار آن همها بود. در آن هم لحظه هیچکس در قلعه نبود. مادرش جهت جمعآوری هیزم به باغِ پستهٔ امیرآقا رفته بود و همچنین خواهرانش هم در پستوهای نمور و همچنین تاریک به قالیبافی مشغول بودند. پسرک با نخستین تقلاّ جهت شکار دانههای توت، با سر به عمقِ آب فرورفت. جریان آب او را به داخل کتپله کشاند و همچنین از چشم هر ناظر احتمالی پنهان کرد. آن هم روز نوبت آبیاری علی نِذرعلی در باغهای اطراف بود. علی نذرعلی درست در آن هم لحظهای که بچه به داخل جوی آب سرازیر میشد، از پیچ کوچه وارد قلعه شد و همچنین سایه مانندی از دو پای طفلی را که طعمهٔ آب شده بود در هوا معلق دید. او به سرعت خود را به کتپله رساند، بیلش را جلوی آب گرفت و همچنین کودک را از داخل آب بیرون کشید. آن هم کودک سه سالهای که معجزهآسا نجات یافت من بودم و همچنین ماجرا هنوز به صورتی مبهم در ذهنم سوسو میزند.
فقر، کار در سنین پایین بهمنظور کمک به خانواده، عدم وجود مدرسه و همچنین معلم در روستاها و همچنین شهرهای کوچک، معلمین سختگیر و همچنین فضای ناخوشایند مدرسه هر کدام میتواند دلیلی باشد جهت بازماندن یک کودک از تحصیل، ولی زیدآبادی علی رغم اکثر همسالان و همچنین همبازیهایش علاقهای خاص به آموختن و همچنین مدرسه داشته می باشد. او در اکثر دروس نمرهای خوب کسب میکرده و همچنین همواره با یکی دو فرد یا شخص از هم کلاسیهایش بر سرِ شاگرداولی رقابت داشته می باشد.
زیدآبادی کتاب را به مادرش تقدیم میکند و همچنین مینویسد: تقدیم به روان مادرم، و همچنین همهٔ آنان که شرافتشان را از راه «خون» و همچنین «طلا» به دست نیاوردهاند. در واقع آن تک جمله بهترین تصویر از حضور مادری مهربان و همچنین رنجکشیده در از سرد و همچنین گرم روزگار می باشد. در بسیاری از صفحات و همچنین خاطرات آن کتاب مادر زیدآبادی ربابه حضوری پررنگ دارد. زیدآبادی شرح میدهد که مادرش او را در آستانهٔ چهلسالگی به دنیا میآورد، درحالیکه پیش از آن هم هشت شکم زاییده بود و همچنین پنجتای آن همها شامل دو پسر در کودکی مرده بودند و همچنین تنها سه دختر جهت مادرش باقی مانده بودند. مادرش همواره بر آن باور بوده می باشد که تولد احمد به نوعی پاسخ قدیسین به سوزنالهها و همچنین تضرعهای شبانهٔ اوست.
انگیزههای متفاوتی زیدآبادی را به نگارش خاطراتش ترغیب کرده می باشد. او ذکر میکند که نیت و اراده داشته علی رغم اکثرا و بیشتر اهالی سیاست که در کهنسالی، زمانی که نه تمرکز کافی جهت انجام آن کار را دارند و همچنین نه خاطرات را با جزئیات به خاطر میآوردند، آن کار را در میانسالی انجام دهد.
زیدآبادی جایی نوشته بود: «زندگی را بایستی و حتما ساخت نه آنکه مانند گِل کوزهگری سرنوشت خود را به دست عوامل و همچنین شرایط بیرونی سپرد تا به دلخواه خود، شکلی به آن هم دهند.» آن جمله درواقع تمامِ آن هم چیزیست که در تکتک خاطرات و همچنین صفحاتِ از سرد و همچنین گرم روزگار در جریان می باشد. زیدآبادی در مقام یکی از تأثیرگذارترین و همچنین مهمترین چهرههای دو قرن روزنامهنگاری ایران جهت ما شرح میدهد که چگونه تسلیم تیغ سرنوشت نمیمی شود و همچنین زندگی خود را در سرد و همچنین گرم روزگار میسازد.
[ معرفی کتاب: رمان چاه به چاه اثر رضا براهنی ]
جملاتی از کتاب از سرد و همچنین گرم روزگار
بههرحال، فرنگیس فرصتی جهت بهره بری و استفاده از کتابهای من در کلاس دوم پیدا نکرد و همچنین مجبور به ترک تحصیل شد. من ولی باید توجه داشت در کلاس اول خوش درخشیدم و همچنین علاقهٔ وصفناپذیری به مدرسه پیدا کردم. در حالیکه سایر بچههای روستا بهاکراه و همچنین زور راهی مدرسه میشدند، من در میان شگفتی دیگران، طاقتِ دوری از مدرسه را نداشتم. بسیاری از روزها، بعد از تعطیلیِ ظهر، حتی منتظر آمادهشدن اِو همچنین گرمویی که مادرم بار گذاشته بود نمیماندم و همچنین با برداشتن تکهای نان و همچنین دو پیاز که آن همها را هنگام راه رفتن میخوردم، بهسرعت به مدرسه برمیگشتم. با آن مقدار و اندازه و میزان دلبستگی به مدرسه، هرگاه با شروین و همچنین شهین درمیافتادم آن همها تهدیدم میکردند که مانع رفتنم به مدرسه خواهند شد.
ربابه ولی باید توجه داشت به خلاف انتظار، آرام و همچنین بیصدا وارد زردو میمی شود، به منزل و خانهٔ خود میرود و همچنین زبان بُرندهاش را در کام میگیرد؛ به گونهای که حتی یک واژه از سرِ اعتراض نمیگوید. البته آن رفتار مطلقاً نشانهٔ بیتفاوتی او به «زن همشو» – هوو – آوردن شوهر یا همسر خود نبوده می باشد، بلکه او نهایت اقتدار و قدرت خود را به کار میگیرد تا در برابر آن فاجعهٔ عاطفی از خود خویشتنداری نشان دهد. گویا ربابه بعدها قدرت تحمل آن مقدار و اندازه خویشتنداری را از دست میدهد؛ بهگونهای که بعد از مدتی پایش را در یک کفش میکند تا طلاق بگیرد، ولی باید توجه داشت با دخالت قاطعانهٔ مادرش مشتی ماتی، از اصرارش دست برمیدارد. بااینهمه، او از آنکه زنِ غیره ای جایگاه او را در مقام زن یک ایلخانی گرفته، سخت مغموم و همچنین تلخکام می باشد و همچنین جهت نابودی همهٔ آنچه به دسترنج خود تهیه کرده می باشد، دست به دعا برمیدارد. به تصورِ مادرم، مردن و مرگ و همچنین میر تمام گوسفندان آمندلی طی یک سال شمسی و همچنین نابودی تمام هست و همچنین نیست او، پس نتیجه آن می شود کهٔ اجابت دعای او بوده می باشد.
زندگی به مقدار و اندازهای زیباست که همهچیز را میقدرت قربانی آن هم کرد مگر شرافت را که عزیزتر و همچنین زیباتر از زندگی می باشد.
یکی از بچههای همراه به نام خواجویی که قد بلند و همچنین نیم دانگ صدایی داشت، در وسط صف قرار گرفت تا نوحه بخواند. او نوحهای را که ظاهرا ساخته خودش بود، به سبک آهنگران آغاز کرد: «ای صدام! ای صدام! میراژهای فرانسه مانند میگ ۲۳ اثر ندارد! اثر ندارد!» ما هم ضمن سینه زدن، دم گرفتیم: «اثر ندارد! اثر ندارد!» و همچنین بعضا اشک هم میریختیم. رند مردی که با دوچرخه از کنارمان میگذشت، لحظهای به نوحه گوش فرا داد و همچنین ظاهرا از شدت سینه زدن و همچنین اشک ریختن ما به رقت آمد و همچنین گفت: «خب اثر ندارد که نداشته باشد، تو چرا خودتان را آنروش اذیت میکنید؟» من و همچنین مهدی ابناجون از آن شبه متلک به جذاب و جالب و خنده افتادیم و همچنین دیگر دسته را همراهی نکردیم.
مشخصات کتاب
- عنوان: از سرد و همچنین گرم روزگار
- نویسنده: احمد زیدآبادی
- انتشارات: نی
- تعداد صفحات: ۲۸۶
- نرخ پاپ سیزدهم: ۲۴۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: محمد احسان فروزیده
نظر تو در مورد کتاب از سرد و همچنین گرم روزگار چیست؟ لطفا در صورتی که آن کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر:
- کتاب خاطرات یک مترجم
- کتاب شهرستان فرنگ اروپا
- کتاب کمونیسم رفت ما ماندیم و همچنین حتی خندیدیم