دون ژوان در جهنم
|دون ژوان در جهنم از قطره|
در صفحهٔ ۳۶ کتاب، دون ژوان، جهنم را آنگونه توصیف میکند:
اینجا نه مسائل سیاسی می باشد نه مذهبی، و همچنین از همه مهمتر، شاید، نه جای مسائل مرتبط به بهداشت و همچنین نظافت. اینجا ظاهرت را زیبایی میخوانی، عاطفهات را عشق میخوانی، حست را دلیری، و همچنین توقعت را ثواب و فضیلت، درست آن همروش که روی زمین میکردی. ولی باید توجه داشت اینجا واقعیتِ سفت و همچنین سختی که ادعایت را تکذیب بکند نیست، هیچ اختلاف و همچنین فاصلهای میان حاجتهایت یا ادعاهایت نیست، هیچ مضحکهای انسانی نیست، هیچچیز جز قصهٔ مداوم عشق، جز تفریحی و سرگرم شدن کلی نیست. آن هموقت تو میخواهی چنین بهشتی را ول کنی.
[ معرفی نمایشنامه: دوزخ – اثر ژان پل سارتر ]
همهچیز در آن نمایشنامه مقابل هم می باشد: بهشت در برابر جهنم، خوبی در برابر بدی، عدالت در برابر بیعدالتی، نظر در برابر بیاعتقادی، رفتار درست در برابر رفتار نادرست، پاکدامنی در برابر بیعفتی و همچنین از همه مهمتر زندگی در برابر مردن و مرگ.
مجادلهٔ میان دون ژوان و همچنین شیطان و همچنین تعابیرشان از زندگی و همچنین مردن و مرگ در آن کتابْ منحصربهفرد و همچنین خواندنیست. دون ژوان معتقد می باشد آدمها شیفتهٔ مردن و مرگاند، دلشان میخواهد خودشان را خشن و همچنین بد بدانند و همچنین هر چقدر مرگشان وحشتناکتر باشد، اکثرا و بیشتر از آن هم لذت میبرند. او معتقد می باشد قوه حاکم بر زمین قوه مردن و مرگ می باشد نه زندگی. جهت همین می باشد که شهروندان و مردم شهر حاضرند خون یکدیگر را بریزند و همچنین جهت هر جنایتی هم که میکنند هزار جور دلیل و همچنین بهانه میتراشند. ولی باید توجه داشت واقعیت آن می باشد که آنها ترسو خواهند بود و همچنین آن تنها دلیلیست که انسانها را روی زمین از همهٔ ویرانگرها ویرانکنندهتر کرده و همچنین دون ژوان معتقد می باشد تمدنْ ناشی از همین قوه ترس می باشد. در بخشی از کتاب در آن باره آمده می باشد:
آدم عاشق آن می باشد که خودش را خشن و همچنین بد بداند. ولی باید توجه داشت آدم نه خشن می باشد و همچنین نه بد. کمدل می باشد. به او بگو ظالم، جانی، دزد، قالتاق، تا برایت غش کند و همچنین دوستت بدارد و همچنین فخر بفروشد به آنکه در رگهایش خون گردنکلفتها و همچنین چپاولچیهای تاریخ روان می باشد. به او بگو دروغگو، دزد، حداکثر از دستت بهعنوان توهین به دادگاه شکایت میکند. ولی باید توجه داشت به او بگو ترسو، و همچنین آن هم وقت از خشم دیوانه می می شود و همچنین جهت آنکه آن واقعیت و حقیقت گزنده را بپوشاند حتی به مردن و مرگ حاضر میمی شود. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۴۳)
از دیگر مباحث در خورِ توجه کتاب، مکالمات میان شیطان و همچنین دون ژوان در موردٔ «زن» می باشد. جهت شیطان زن جذاب و جالبترین موضوع می باشد. دون ژوان هم هنگام و زمانی که زنده بود، زنها را دوست داشت و همچنین از آنها جهت لذتهای جنسی و زناشویی و جنسی و همچنین زودگذر بهره بری و استفاده میکرد. او سال شمسیها پیش، به هرکسی پناه میبرده دست رد به سینهاش میزده: پزشکان او را بیمار خطاب میکردند، سیاستمداران او را غیرمتعهد مینامیدند و همچنین روحانیها او را لامذهب میدانستند. در آن میان با هنرمندی آشنا میمی شود که عاشق آواز و همچنین نقاشی و همچنین شعر می باشد. آن همقدر غرق در هنر میمی شود که سرانجام او را به پرستش زن میکشانَد. او در صدای زن موسیقیِ آوازها و همچنین در چهرهاش زیباییِ نقاشیها و همچنین در روحش حس شعر را میفهمد و همچنین میبیند. و همچنین از آن هم پس به مردی هوسباز تغییر پیدا کردن میمی شود.
ولی باید توجه داشت دون ژوان نماد یک شخصیت متفکر می باشد، نماد انسانی که قوه زندگی را باور دارد. نمیخواهد در جهنم بماند، چراکه جهنم جایی جهت انسانهای خردمند ندارد. در صفحهٔ ۴۹ دون ژوان زندگی را با مردن و مرگ مقایسه میکند:
قوه زندگی احمق می باشد ولی باید توجه داشت بهمقدار و اندازهٔ نیروهای مردن و مرگ و همچنین فساد احمق نیست. به همین جهت زندگی می باشد که میبرد، بههرصورت. جهت بقای هرجور تمدنی مورد بهره بری و استفاده و نیاز ضروری میمی شود که آن هم تمدن تفنگ بهتر و همچنین تفنگچی سیرتری را به وجود بیاورد.
دون ژوان بر آن باور می باشد که آدمها جهت دیگران کارهایی میکنند که نامش را کارِ خداوند تبارک و تعالی مینامند و همچنین به عاقبت کار و همچنین پس نتیجه آن می شود کهٔ آن هم جهت خودشان فکر کردن و اندیشیدن کردن و اندیشیدن نمیکنند.
و همچنین ولی باید توجه داشت مجسمه. او روی زمین فرمانده نظامی بود و همچنین درحال حاضر مجسمهای بیش نیست. ولی باید توجه داشت در پاسخ دخترش جملهای کوتاه و همچنین قابل تأملی به زبان میآورَد: «عزیزم به مجسمهٔ مرمر من خیلی اکثرا و بیشتر حرمت میگذارند تا به خودم هنگام و زمانی که که زنده بودم.»
آن جمله کنایه از حکومتهای بورژوازی آن هم زمان و همچنین تفکرات افرادی می باشد که همهچیز را مادیات تلقی مینموده اند. در ابتدای نمایشنامه یکی از زیباترین و همچنین درعین حال شگفتانگیزترین جملات از زبان مجسمه در فضا میپیچد: «ای که وارد میشوی؛ همهٔ امیدهایت را پشت سر بگذار.» امید از نظر او مسئولیتی اخلاقی بیش نیست و همچنین در جهنم به کار نمیآید. از نظر او هنگام و زمانی که امید نیست، وظیفهای هم نیست، کاری هم نیست. اینجاست که به متعصبان و همچنین خشکاندیشان مذهبی طعنه میزند و همچنین میگوید: «اینجا چیزی از دعا به دست نمیآید، چیزی هم از کردنِ کاری که دوست داری از دستت نمیرود.»