جمشیدخان عمویم
|جمشیدخان عمویم از قطره|
در ادامه، عفو عمومی جهت زندانیان صادر میمی شود و همچنین زمانی که میخواهند جمشیدخان را نیز عفو کنند جنگ ایران و همچنین عراق شروع میمی شود و همچنین بعثیها که به توانایی جمشیدخان پی برده بودند، اراده و تصمیم راسخ میگیرند از او به عنوان پهباد جاسوسی بهره بری و استفاده کنند. در آن میان هم سالارخان و همچنین اسماعیل وظیفه نگهبانی از جمشیدخان را به عهده گرفتهاند. کار آن همها آن بود که در روزهایی که باد شدت میگرفت، جمشید را با ریسمان به خود ببندند تا مبادا باد او را با خودش ببرد. در صورتی که هم جمشید نیت و اراده پرواز داشت، بایستی و حتما با طناب او را از زمین کنترل میکردند.
هر فصل از کتاب جمشیدخان عمویم ماجرای قسمتی از زندگی جمشید می باشد. سرفصلهای آن رمان عبارتند از: سرآغاز جمشیدخان / با جمشیدخان در میدانهای جنگ / مخفیگاههای بارانوک / بازگشت به شهرستان / جمشیدخان و همچنین خداوند تبارک و تعالی / سفرهای جمشیدخان / خبرگزاری جمشیدخان / فرجام جمشیدخان
[ لینک: رمان بیا گم شویم – نشر نیماژ ]
در مورد کتاب جمشیدخان عمویم
آن رمان نیز مانند رمان آخرین انار دنیا به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده می باشد. قبل از خواندن کتاب و همچنین صرفا با روبهرو شدن با عنوان کتاب، انظار و افکار مختلفی به سمت مخاطب سرازیر میمی شود. ولی باید توجه داشت با خواندن کتاب متوجه میشوید که اعتراضات و همچنین مواردی که نویسنده در کتاب از آن همها شکایت میکند به خوبی با داستان مردی که باد او را با خود میبرد سازگار می باشد.
آن رمان به ما میگوید که در صورتی که سنگین نباشید، خط فکری نداشته باشید، عقاید درستی نداشته باشید باد تو را با خود میبرد و همچنین تو هم به ناچار بایستی و حتما با جریان تاریخ همراه باشید. تو هم به ناچار بایستی و حتما به سمتی بروید که دیگران تو را به آن هم سمت میبرند.
در آن کتاب جمشیدخان گاه در جنگ جاسوسی میکند، گاه در کوه زندگی میکند، گاه مرد خداوند تبارک و تعالی میمی شود، گاه قاچاقچی میمی شود، عاشق میمی شود و همچنین… به نظر من جمشیدخان نماد اکثریت آدمهای سرگردان دوران خود ما می باشد. آدمهایی که خط فکری ثابتی ندارند و همچنین هربار مسیر خود را تغییر میدهند. باد از هر سمتی که بیاید، مسیر آن اشخاص موافق باد خواهد بود. در واقع جمشیدخان حافظه تاریخی ندارد و همچنین بازهم خیلی زیاد شبیه ما می باشد که حافظه تاریخی نداریم. نمیتوانیم در اراده و تصمیم راسخهای جدید، قبل را مرور کنیم و همچنین از حافظه تاریخی خود بهره بری و استفاده کنیم. جمشیدخان نماد بیهویت می باشد، نماد افرادی جامعهای می باشد که تنها و فقط تاریخ را تجربه میکنند، هرچه که باشد و همچنین حتی کوچکترین قدرتی در انتخاب مسیر تاریخی ندارند. نماد انسانهای بیفکر کردن و اندیشیدن کردن و اندیشیدن که هرگز سوالی نمیپرسند و همچنین به چیزی اعتراض نمیکنند.