کتاب شاگرد قصاب
|کتاب شاگرد قصاب از قطره|
فرنسی خود به خوبی میدانست که در منزل و خانه آن همها چه خبر می باشد و همچنین اوضاع تا چه حد وخیم می باشد. ولی باید توجه داشت شنیدن آن حرفها به شکلی تحقیرآمیز از زبان نوجنت او را به کلی دیوانه میکند. ماجرای اصلی کتاب از اینجا به بعد آغاز میمی شود و همچنین فرنسی دیگر هرگز نمیتواند خوک بودن و همچنین خوک خطاب شدن خودش و همچنین خانوادهاش را فراموش کند.
مورد بهره بری و استفاده و نیاز ضروری به ذکر می باشد که اسم کتاب از ترانهای به همین نام گرفته شده می باشد. شاگرد قصاب یک ترانهی فولک انگلیسی می باشد که خوانندههای بسیاری آن هم را خواندهاند.
[ مطلب مرتبط: رمان اتحادیه ابلهان – نشر چشمه ]
در مورد کتاب شاگرد قصاب
از آن هم جملات ابتدایی کتاب، مشخص می باشد که شاگرد قصاب رمانی خاص و همچنین متغایر و متفاوت می باشد. رمانی که شامل اعترافات یک ذهن بیمار می باشد. بیماری که اکثرا و بیشتر از آنکه بیمار باشد قربانی شرایط می باشد. قربانی خشونتها و همچنین نبود تکیهگاه مناسب. طنز سیاهی که در کتاب وجود دارد آن مسائل را به خوبی نشان میدهد.
به عقیده من فضای آن کتاب خیلی زیاد شبیه کتاب ناتور دشت اثر سلینجر می باشد و همچنین در صورتی که تو ناتور دشت را دوست داشتهاید حتما از کتاب شاگرد قصاب نیز لذت خواهید برد.
پاتریک مککیب به خوبی توانسته می باشد شخصیت روانپریش فرنسی را به مخاطب نشان دهد. کارهایی که فرنسی میکند، گفتوگوهای ذهنی او، واکنشها و همچنین احساساتی که فرنسی از خود نشان میدهد، همه و همچنین همه باعث میمی شود تو با آن شخصیت همزادپنداری کنید. البته بایستی و حتما اعتراف کرد که در ابتدا شخصیت فرنسی خیلی زیاد نچسب و همچنین حتی روی اعصاب می باشد. کسی که جهت هیچچیزی احترام قائل نیست و همچنین هر کاری که دوست داشته باشد انجام میدهد. ولی باید توجه داشت هنگام و زمانی که در ادامه کتاب با بارههای ذهنی او آشنا میشوید به او حق میدهد.
نویسنده کتاب را به شکل ویژهای نوشته می باشد که شاید در ابتدا کمی سخت به نظر آید. آن همروش که اشاره کردیم روایت آن کتاب آمیختهای از اول شخص و همچنین جریان سیال ذهن می باشد. نویسنده از حداقل علامتهای نگارشی بهره بری و استفاده کرده می باشد و همچنین در هیچ جایی از علامت نقلقول بهره بری و استفاده نکرده می باشد. بنابراین در ابتدای کتاب شاید سخت باشد که تشخیص دهید کدام جمله نقلهقول می باشد، کدام جمله گفتوگوی ذهنی فرنسی می باشد و همچنین کدام جمله روایت عادی داستان کتاب می باشد. ولی باید توجه داشت رفته رفته سبک نوشتار را متوجه میمی شود و همچنین از خواندن آن هم لذت میبرید.
بر اساس آن کتاب فیلمی هم در سال شمسی ۱۹۹۷ ساخته شده می باشد که ارزش دیدن دارد. ولی باید توجه داشت پیشنهاد ما آن می باشد که ابتدا کتاب را بخوانید و همچنین سپس فیلم دیدنی و جذاب را ببینید.
[ مطلب مرتبط: رمان ابله – نشر چشمه ]
جملاتی از متن کتاب شاگرد قصاب
بیا فرنسی، آن شیش پنس رو بگیر برو مغازهی مری جهت خودت آبنبات بخر. گفتم نه مامان، من آبنبات نمیخوام، میشه بهجاش شکلات بخرم؟ گفت بله که میشه. حالا برو برو. صورتش قرمز و همچنین داغ بود، انگار جلو آتش نشسته بود، تنها و فقط پیشامد جدید آن بود که توی منزل و خانهی ما هیچوقت آتش روشن نبود. بدبختی آنکه مغازهی مری بسته بود و همچنین مجبور شدم برگردم و همچنین به مادرم خبر بدهم. میخواستم ببینم میتوانم شش پنس را جهت خودم نگه دارم یا نه. ولی هنگام و زمانی که خواستم در را باز کنم دیدم قفل می باشد. زدم به پنجره ولی تنها صدایی که شنیدم فشفش شیر آب بود. گفتم مامان احتمالا طبقهی بالاست و همچنین سوت زدم و همچنین سکه را در دستم چرخاندم و همچنین فکری بودم بالاخره شکلات بخرم یا تافی. بعد صدای تلقتلق به گوشم خورد و همچنین فکر کردن و اندیشیدن کردن و اندیشیدن کردم بهتر می باشد از پنجره بروم تو تا ببینم چه خبر می باشد. گفتم شاید گراوس آرمسترانگ یا یکی دیگر دوباره آمده سوسیس بدزدد ولی هنگام و زمانی که وارد آشپزخانه شدم دیدم مادرم گوشهای ایستاده و همچنین یک صندلی چپه هم روی میز می باشد. گفتم صندلی آن هم بالا چهکار میکند، یک تکه سیم که مال بابا بود آن هم بالا از سقف تاب میخورد ولی نگفت آن هم بالا چهکار میکند تنها و فقط ایستاده بود و همچنین با ناخنش ور میرفت و همچنین هی دهنش را باز میکرد که چیزی بگویید ولی چیزی نمیگفت. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۷)
گفت ببین ببین چی برات خریدهم، گفت یه صفحه برات خریدهم بهترین صفحهی دنیا. شرط میبندم به عمرت صفحهای به آن خوبی نشنیدهی. گفتم اسمش چیه مامان گفت اسمش هست شاگرد قصاب، بیا باهم برقصیم. صفحه را گذاشت توی گرامافون و همچنین راهش انداخت. هو کشیدیم و همچنین دور اتاق چرخیدیم، مامان شعرش را بلد بود. هرچی اکثرا و بیشتر میخواند صورتش قرمزتر میشد. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۲۸)
میترسیدم زیرا و به درستی که برایش نقشه نکشیده بودم و همچنین قبلا هم هیچوقت از منزل و خانه گریز و فرار نکرده بودم. بایستی و حتما ساکی چیزی با خودم برمیداشتم. ولی برنداشتم. تا از در آمدم بیرون شروع کردم به راه رفتن. میخواستم آنقدر راه بروم و همچنین بروم تا کف کفشم ساییده می شود و همچنین دیگر نتوانم راه بروم. شبیه پسر پشت دفترنقاشیام شده بودم. لپهایش شبیه آلوقرمز رسیده بودند و همچنین هنگام و زمانی که داشت از آن سر کرهی زمین به آن همسرش میرفت از دهنش مثل موتور جت بخار درمیآمد. برایش اسم گذاشته بودم. بهش میگفتم پسری که میتونه تا ابد راه بره و همچنین هم اکنون هم میخواستم همین کار را بکنم… یکّار جهت دائما تغییر پیدا کردن بشوم به او. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۴۳)
چیزهای زیبای دنیا آخرسر خیلی هم خوب نیستند، نه؟ میخواهم مُرده بمانم. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۵۷)
شبیه قارچی بودم که روی دیوارها رشد میکرد و همچنین میخواستند هرچه زودتر پاکم کنند. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۰۱)
داشتم به بدی مامان میشدم. ویژ از آن راه و همچنین ویژ از آن هم راه. آن کار رو میکنم، نه اون کار رو میکنم. بعد دوباره ویژ. میدانم… تنها و فقط به جو فکر کردن و اندیشیدن کردن و اندیشیدن میکنم و همچنین روزهای قدیم. ولی بعد، دوباره جذاب و جالب و خنده. ابرهای پهناور و بزرگ حلزونی از جنس پودر جوهر در آسمان میتاختند و همچنین کتاب موسیقی توی جیب پشتم بود. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۸۶)
تمام چیزهای زیبای آن دنیا دروغ خواهند بود. آخرسر هیچ ارزشی ندارند. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۲۰۰)
هفتهی دیگه تنهاییت تموم میشه، از انفرادی میآی بیرون، نظرت چیه؟ دوست داشتم توی صورتش بخندم: چهطوری تنهایی آدم تمام میمی شود؟ جذاب و جالب و خندهدارتر از آن نشنیده بودم. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۲۱۴)
مشخصات رمان
- کتاب شاگرد قصاب
- نویسنده: پاتریک مککیب
- ترجمه: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۲۲۱
- نرخ چاپ ششم – زمستان ۹۵: ۱۸۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: سروش فتحی
نظر تو در مورد کتاب شاگرد قصاب چیست؟ لطفا در صورتی که آن کتاب را خواندهاید نظرات خود را با ما و همچنین همهی کاربران کافهبوک در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب خوب دیگر از نشر چشمه با ترجمه پیمان خاکسار:
- رمان جزء از کل
- رمان پروژهی خونین او
- کتاب عامه پسند