رمان خرس قطبی
|رمان خرس قطبی از قطره|
» خرید کتاب خرس قطبی از وبسایت و مرکز خبرهای جدید arnabook.ir
رمان خرس قطبی
آن رمان جنایی – معمایی حکایت قاتلی می باشد که در حال کشتن عدهای پیرمرد از نقاط متنوع و گوناگون و مختلف شهرستان می باشد. داستان از یک شب طوفانی شروع میمی شود که خود گویای فضای خیلی زیاد تاریک داستان میباشد.
در صورتی که به دنبال داستانی دوست داشتنی و جذاب، متغایر و متفاوت و همچنین بدون وصفهای حوصله سر بر هستید، بدون شک رمان خرس قطبی یکی از بهترین گزینهها می باشد.
در آن رمان از وصفهای بیهوده و همچنین حوصله سر بر خبری نیست. البته مورد بهره بری و استفاده و نیاز ضروری به ذکر می باشد که وصفهای دقیق و همچنین بهجایی در داستان وجود دارد و همچنین منظور از وصفهای بیهوده، وصفهایی می باشد که هیچ کمکی به روند و همچنین فضا سازی داستان نمیکنند. روند داستانی آن رمان به شدت گیرا و همچنین دوست داشتنی و جذاب میباشد. به طوری که با شروع داستان نمیتوانید قبل از اتمام آن هم، کتاب را زمین بگذارید.
جملاتی از متن رمان خرس قطبی
اسلحه پیس میکر را زیر بارانیاش پنهان، و همچنین به سمت شهرستان حرکت کرد. دوباره باران گرفت، آن بار شدیدتر از قبل. آن باران جهت هارتبرکر یک نعمت بود. زیرا و به درستی که باعث میشد افرادی که از خیس شدن هراس دارند در منزل و خانههایشان بمانند و همچنین خیابانها خلوتتر می شود. همه میدانند که هیچچیز جهت یک قاتل بهتر از خیابان خلوت نیست. هارتبرکر بعد از چند ساعت پیادهروی به شهرستان رسید. شهرستان از قسمت و بخشهای زاغه نشین شروع میشد که خیلی زیاد شلوغ، پر سر و همچنین صدا و همچنین کثیف بود. بارانی که توأم با تابش کم سوی نور خورشید از پشت ابرها بود تنها و فقط باعث تراوش اکثرا و بیشتر بوی لجن در آن هم منطقه شده بود. (رمان خرس قطبی – صفحه ۱۲)
ساموئل جلوی تلوزیون نشسته بود و همچنین با بیمیلی قسمت و بخش حوادث روزنامه را مطالعه میکرد و همچنین سعی داشت خودش را متاسف نشان بدهد. در واقع تمرین میکرد که نسبت به خبرهای ناگوار و همچنین دردناک مانند زلزله و همچنین مردن و مرگ انسانها واکنش احساسی نشان بدهد. ولی باید توجه داشت بیفایده بود و همچنین بعد از چندبار تلاش روزنامه را به گوشهای پرت کرد و همچنین از جایش بلند شد. به آشپزخانه رفت و همچنین در حالی که آواز وطن پرستانهای میخواند و همچنین ریتم اندکی در حرکاتش بود قهوهاش را مینوشید. بعد از اتمام قهوه، پاکت سیگارش را برداشت و همچنین به سمت تراس رفت تا شهرستان را نظاره کند. از آنجا شهرستان دقیقا مخالف ذاتی که داشت به نظر میآمد. پاک، پر از مردمان خوشبخت که به کسب و کار خود مشغولند، سرشار از دوستی، محبت و همچنین شکوه. آخری را شوخی کردم، راستش قرنها می باشد که هیچ شکوهی جهت آن شهرستان باقی نمانده، حتی از دور! (رمان خرس قطبی – صفحه ۴۰)