یوزپلنگانی که با من دویدند
|یوزپلنگانی که با من دویدند از قطره|
از دیگر توصیفات زیبای کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند مردن و مرگ جوون کر و همچنین لالی به نام مرتضی می باشد که مرحلهبهمرحله با پردهٔ دیدن کردن و نمایش رستم و همچنین سهراب پیش میرود، آخر میگیرد و همچنین پایانی تلخ آن هم را دربرمیگیرد. از رستم میگوید و همچنین از مرتضی. حوادث شاهنامه را با داستان میآمیزد؛ حتی فردوسی هم بر اثر افتادن تیرک سقف سرش را برمیگرداند و همچنین کمک میخواهد!
در جایی از کتاب، به بعد از مردن و مرگ هم اشاره شده، انگار کسی که مرده، هنوز مغزش زنده می باشد! به قسمتی از مغز اشاره میکند که دیرتر از بقیهٔ سلولها میمیرد.
گفته میمی شود که بیژن نجدی با آن اثر و همچنین آثار دیگرش، سبکی جدید در شاعرانهنویسی به ادبیات داستانی وارد کرد و همچنین همین امر باعث شد که موردِتحسین اکثر منتقدین قرار بگیرد. البته قلم او خیلی زیاد خاص می باشد و همچنین جهت افرادی که علاقهمند به داستانها و همچنین روایتهای جدید و همچنین متغایر و متفاوت خواهند بود، توصیه میمی شود.
[ معرفی داستان کوتاه: کتاب کافه زیر دریا ]
فهرست ده داستان آن کتاب عبارت می باشد از:
- سپرده به زمین
- استخری پر از کابوس
- روز اسبریزی
- تاریکی در پوتین
- شب سهرابکشان
- چشمهای دکمهای من
- مرا بفرستید به تونل
- خاطرات پارهپارهی دیروز
- سهشنبهی خیس
- گیاهی در قرنطینه
[ معرفی داستان کوتاه: کتاب شرق بنفشه ]
جملاتی از متن کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند
طاهر آوازش را در حمام تمام کرد و همچنین به صدای آب گوش داد. آب را نگاه کرد که از پوست آویزان بازوهای لاغرش با دانههای تند پایین میرفت. بوی صابون از موهایش میریخت. هوای مهشدهای دور سر پیرمرد میپیچید. آب طاهر را بغل کرده بود. هنگام و زمانی که که حوله را روی شانههایش انداخت احساس کرد کمی از پیری تنش به آن هم حولهٔ بلند و همچنین سرخ چسبیده می باشد و همچنین واریس پاهایش اصلاً درد نمیکند. صورتش را هم در حوله فروبرد و همچنین آن همقدر کنار درِ حمام ایستاد تا بالاخره سردش شد. خودش را به آینه اتاق رساند و همچنین دید که بله، واقعاً پیر شده می باشد. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۷)
چراغ سقف، وارونه در فنجان چای بود. قند حتی بعد از آب شدن توی دهان مرتضی، باز هم سفیدیش را داشت. همینروش که چای پایین میرفت مرتضی گلوی خودش را، قفسه سینهاش را، بعد یک مشت از معدهاش را روی رد داغ چای پیدا میکرد. چای تمام شده نشده، مرتضی بهخاطر سیگارش کبریت کشید و همچنین روی اولین پک، چشمهایش را بست. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۱۸)
اسب ایستاد و همچنین پاکار توبرهای را از گوشهای اسب آویزان کرد. بوی یونجه دماغم را پر کرد. دهنم خیس شده بود. یونجه را نجویده قورت میدادم. بعد از برداشتن توبره، دیدم آب از دهانم روی زمین میریزد. صورت آسیه را نمیتوانستم بهیاد بیاورم. شانهام را به تیرک تکیه دادم. اسب زینی از زخم را به پشت داشت و همچنین راه میرفت، راه میرفت، راه میرفت. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۲۷)
در تمام روزهایی که باران میبارید، مرتضی مطمئن بود که باران هیچ صدایی ندارد. دانههای باران نرم بود، مثل صبح که از آن هم بالا میآمد و همچنین روی سفالها میریخت، مثل پیراهن مادر. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۳۸)
آن تکه از مغز دیرتر از تمام سلولها میمیرد. اینجا هم لایههای فراموشی می باشد. صداهایی که ما میشنویم به اینجا که میرسد جذب آن تودهٔ لیز میمی شود و همچنین ما آن هم را فراموش میکنیم، درحالیکه دائما توی کلهٔ ماست. اینجا پر از اعتقادات فراموششده می باشد، جای دفنشدن اسم افرادی که دوستشان داشتهایم، بیآنکه بتوانیم بهیاد آوریم که آنها چه افرادی بودهاند. هزاران سلول اینجاست که کارشان تنها و فقط خاکسپاریست، خاکسپاری رؤیاهای ما. (کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – صفحه ۵۵)
مشخصات کتاب
- عنوان: یوزپلنگانی که با من دویدند
- نویسنده: بیژن نجدی
- انتشارات: مرکز
- تعداد صفحات: ۸۴
- نرخ چاپ سی و همچنین سوم – ۱۳۹۶: ۱۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: آزاده رمضانی
نظر تو در مورد کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند چیست؟ لطفا در صورتی که آن کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر مرکز:
- رمان دسته دلقکها
- رمان تصرف عدوانی
- رمان برادران کارامازوف