رمان آذرخش
|رمان آذرخش از قطره|
[ معرفی کتاب: رمان پراگ در تبعید ]
رمان آذرخش
ماجرای رمان در مورد دختری به نام سارا آذرخش می باشد که هنگام و زمانی که چهار سال شمسی اکثرا و بیشتر نداشت، پدر و همچنین مادرش را بر اثر سانحه رانندگی از دست داد. اتفاقی که شکافی عمیق بین خانوادههای پدری و همچنین مادری سارا ساخته یا ایجاد کرد. دلایل آن شکاف در جریان رمان و همچنین در بعضی از اتفاقات آن هم توضیح داده شده می باشد.
ولی باید توجه داشت داستان کتاب در یک کلانتری آغاز میمی شود. جایی که از سارا به دلیل توهین و همچنین فحاشی شکایت شده و همچنین او بایستی و حتما در کلانتری حاضر تا به موضوع رسیدگی می شود. داستان شکایت و همچنین حضور در کلانتری که به دایی سارا هم ارتباط دارد در ابتدای کتاب شاید چندان مخاطب را جذب نکند ولی باید توجه داشت جهت پی بردن به اصل موضوع، خواننده بایستی و حتما کتاب را تا آخر بخواند.
بعد از بیرون آمدن از کلانتری، روای داستان – یعنی سارا – به اهمیت داییاش در زندگی اشاره میکند و همچنین ماجرای زندگی خود را تعریف میکند.
داییم منو پهناور و بزرگ کرد. جهت من خیلی زحمت کشید. تمام زندگیم رو بهش مدیونم. اگه در حال حاظر یه دختر تحصیل کرده و همچنین موفقم به خاطر زحمتها و همچنین تلاشهای اونه. ایشون یه دایی معمولی نیست. اکثرا و بیشتر از یه پدر جهت من پهناور و بزرگتری کرده. (رمان آذرخش – صفحه ۲۳)
بعد از جریان تصادف، سارا نزد خانواده مادری و همچنین در کنار پدربزرگ و همچنین مادربزرگ چند سالی زندگی میکند که در آن مدت دایی سارا – بهرام رستگار – به روش صد در صدی از او حمایت میکند و همچنین دائما آماده کمک به اوست. مدتی بعد سارا به همراه بهرام منزل و خانهای جدا میگیرند و همچنین زندگی را ادامه میدهند. بهرام جهت بعدی بهتر سارا همه کار میکند و همچنین سارا استاد دانشگاه و همچنین مترجم بودن خودش را مدیون اوست.
رمان آذرخش دو ماجرای عاشقانه دارد. یکی مرتبط به سارا و همچنین غیره ای مرتبط به دایی سارا. داستان سارا در مقایسه با داستان داییاش خیلی زیاد ساده و همچنین سرراست می باشد ولی باید توجه داشت ماجرای عاشقانه بهرام خیلی زیاد تراژدیک و همچنین همراه با پیچیدگی می باشد. ماجرایی که رنج خیلی زیاد بسیاری هم جهت بهرام و همچنین هم جهت سارا به همراه دارد.
در آن میان مسائل غیره ای هم به جز مسائل عاشقانه وجود دارد که خواننده را با خود همراه میکند. ولی باید توجه داشت از سویی دیگر، همین موارد ممکن می باشد باعث می شود خواننده از کتاب دست بکشد. شامل اتفاقاتی که در کتاب اتفاق میافتد میقدرت به حوادث ماوراءالطبیعه، وجود معمای مرموز در روابط، پیشگویی بعدی و همچنین… اشاره کرد.
داستان کتاب و همچنین جنبه روانشناسی آن هم ممکن می باشد جهت عدهای خاص مفید و همچنین دوست داشتنی و جذاب باشد ولی باید توجه داشت در بهترین حالت میقدرت گفت که آذرخش یک رمان متوسط می باشد.
جملاتی از متن رمان آذرخش
میدانست عاشق چرخفلکم و همچنین چرخفلک را به منزل و خانه آورده بود. البته نه چرخفلکی از جنس آهن مدور؛ چرخفلکی از نوع دیگر، از جنس دستهای مهربان خودش. دستهایش را زیر بغلم میزد، من را بلند میکرد، خودش میچرخید و همچنین من را میچرخاند. ما میچرخیدیم و همچنین دنیا دورسرمان میچرخید. نگاه شاد و همچنین پرنشاطمان در هم گره میخورد. با چشمانی سراسر شادی دایی را میدیدم که لبخندی پهناور و بزرگ بر چهره دارد. از چشمانش شادی میبارید. (رمان آذرخش – صفحه ۳۲)
ما انسانها دوست داریم بنابر عادتهایمان زندگی کنیم. ترک عادت جهت همه ما مرادف با ابتلا به مرض می باشد. من هم عادت کرده بودم به زندگی در میان خانوادهای خیلی زیاد مهربان که دوستشان داشتم و همچنین از گرفتن خوبیهایشان لذت میبردم. حال هنگام و زمانی که آن خانواده اراده و تصمیم راسخ گرفتند پارهای از وجود من را حذف کنند و همچنین در عوض خودشان با ایثار و همچنین فداکاری جای خالی آن هم پاره را پر کنند، من به راحتی پذیرفتم. به راستی در صورتی که نمیپذیرفتم چه میکردم؟ (رمان آذرخش – صفحه ۹۵)
عشق زیبا و همچنین در عین حال خیلی زیاد سخت می باشد. (رمان آذرخش – صفحه ۲۰۸)
مگر میمی شود بدون عشق زندگی کرد؟ مگر میقدرت روی روح زندگی خط کشید و همچنین به آن هم جسم پوسیده و همچنین بیارزش اکتفا کرد؟ زندگی بدون عشق یعنی ادامه بقا و همچنین در مقام یک مرده متحرک. یعنی به زور روزها را گذراندن، دقیقهها را به ساعت و همچنین ساعت های طولانی و زیاد را به روز و همچنین شب تغییر پیدا کردن کردن به امید اتمام زندگی بودن. آن زندگی نیست، به معنای واقعی مردگی می باشد. (رمان آذرخش – صفحه ۲۳۵)
نمیدانم چه شد که ناگهان تو وارد زندگیام شدی، ولی باید توجه داشت آن سوال اصلی زندگیام نیست. پرسشی که جهت آن هم هیچ پاسخی در ذهن ندارم آن می باشد که چگونه آن بیست و همچنین سه سال شمسی زندگی را بدون تو گذراندهام. چگونه بار آن خلا عشقی را به دوش کشیدم و همچنین زیر بار سنگینش نشکستم. تو هوای پاکی جهت نفس کشیدن و همچنین من در آن سال شمسیها بدون تنفسی درست زندگی را کشاندم به زور، به امید روزی که تو بیایی. دائما میدانستم عاشقی راستین در انتظارم ایستاده می باشد. (رمان آذرخش – صفحه ۳۱۸)
عشق اول یعنی همون نیمه گمشده، کسی که حقیقتا تیکه توئه. قرار نیست همه عشق اولشون رو تو سن چهاردهسالگی پیدا کنند. ممکنه یک فرد یا شخص تو سن هفتادسالگی با نیمه گمشده وجودش آشنا بشه و همچنین جهت اولین بار طعم خوش عشق رو حس کنه. (رمان آذرخش – صفحه ۴۰۶)
من علی رغم تو حاضر نیستم با گریز و فرار از عشق، خودم رو راحت کنم. میخوام با اون اژدهای ظاهرا وحشتناک دم در قلعه مبارزه کنم، زیرا و به درستی که میدنم عشق رو به ترسوها نمیدن. پاداش عشق مال کسیه که تحمل زجر و همچنین عذابش رو داشته، نه فردی یا شخصی که به دنبال راحتترین راهه. (رمان آذرخش – صفحه ۴۲۵)
مشخصات کتاب
- عنوان: آذرخش
- نویسنده: لیلا رعیت
- انتشارات: نسل نو اندیش
- تعداد صفحات: ۵۲۸
- نرخ چاپ اول: ۵۹۹۰۰ تومان
نظر تو در مورد رمان آذرخش چیست؟ لطفا در صورتی که آن کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر:
- رمان سووشون
- رمان بوف کور
- رمان ملکوت