فونتامارا
|فونتامارا از قطره|
[ مطلب مرتبط: لیست کتابهای پیشنهادی کافهبوک ]
رمان فونتامارا
شاید بهترین و همچنین کوتاهترین معرفی از کتاب فونتامارا همین نوشته پشت جلد کتاب باشد:
«فونتامارا حکایت پرتعمقی می باشد از زندگی روستاییان ایتالیایی تحت سلطه فاشیسم. در آن داستان عمق شوربختی مردمی به تصور کشیده شده که اسیر سه دشمن بیرحماند: فقر شدید، کمدانشی عمیق و همچنین نظام دیکتاتوری فاسد و همچنین بیرحم. تلاشهای معصومانه انسانها جهت تغییر سرنوشت خود با روایت تیزبینانه سیلونه و همچنین قلم قدرتمندانه او، ما را به تاثری ژرف و همچنین تعمق در مناسبات فرهنگی و اجتماعی نامناسب و همچنین دون شان انسانی وامیدارد.»
فونتامارا داستان شهروندان و مردم شهر ساده و همچنین بیآلایشی می باشد که تقریبا میقدرت گفت هیچچیزی ندارند و همچنین زندگی از همه سو به آن همها فشار آورده می باشد. داستان کتاب از زبان افراد یک خانواده روایت میمی شود که به همه دردهای موجود اشاره میکنند. سادگی و همچنین فقر شهروندان و مردم شهر آن روستا حد و همچنین مقدار و اندازه ندارد و همچنین در مقابل مقدار و اندازه و میزان سواستفاده حکومت از آن همها هم انتها ندارد. شهروندان و مردم شهر آن روستا احتمالا فقیرترین مردمی خواهند بود که در ادبیات آمدهاند. حتی میقدرت گفت اوضاع آن همها وخیمتر از شهروندان و مردم شهر داستان خوشههای خشم می باشد.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
سرگذشت تاریک شهروندان و مردم شهر فونتامارا راه پرمشقت و همچنین یکنواخت دهقانان گرسنه و همچنین ناموفقی می باشد که نسل بعد از نسل از بام تا شام بر قطعه زمین کوچک و همچنین ناباروری عرق ریختهاند. (کتاب فونتامارا – صفحه ۱۲)
داستان کتاب و همچنین شروع معظلات و مسائل و مشکلات روستای فونتامارا با قطعی برق آغاز میمی شود. در روستایی که اوضاع کشاورزی به پایینترین حد ممکن رسیده می باشد و همچنین در اکثرا و بیشتر ماههای سال شمسی شهروندان و مردم شهر هیچ درآمدی ندارند، پول برق تامین نمیمی شود. بنابراین برق قطع شد و همچنین شهروندان و مردم شهر دوباره به نور ماه که تنها روشنایی شبهای آنان بود عادت کردند. ولی باید توجه داشت قطع شدن برق را میقدرت سادهترین و همچنین سطحیترین مشکل آن شهروندان و مردم شهر دانست.
کمکم فشار حکومت اکثرا و بیشتر و همچنین اکثرا و بیشتر شد و همچنین آن همها حتی به آبی که تنها منبع رونق زمینهای زراعی می باشد حمله میکنند و همچنین از ناآگاهی شهروندان و مردم شهر نهایت بهره بری و استفاده را میکنند. حکومت با یک مهره ساده به نام دونچیر کوستانتسا که خودش را دوست شهروندان و مردم شهر معرفی کرده به تمام خواستههایش رسیده می باشد. مهرهای که ظاهرا با شهروندان و مردم شهر دوست می باشد و همچنین در هر تصمیمی به نفع آن همها عمل میکند. او با شهروندان و مردم شهر دست میدهد و همچنین حتی گاهی آن همها را بغل میکند که اتفاق مهم و همچنین شایستهای می باشد، چرا که مسئولین حتی به اهالی فونتامارا نزدیک هم نمیمی شود.
دونچیر کوستانتسا با ریاکاری و همچنین با وعدههای پوچ اعتماد شهروندان و مردم شهر را جلب میکند ولی باید توجه داشت در نهایت با چند کلمه دهان پر کن سر شهروندان و مردم شهر را شیره میمالد. به عنوان مثال در قسمتی از داستان بین روستاییان و همچنین شهردار جدید که خیلی زیاد بیرحم می باشد و همچنین نیت و اراده دارد زمینهای شهروندان و مردم شهر را از آن همها بگیرد بر سر سهمیه آب مشکلی به وجود میآید. شهروندان و مردم شهر از آبی که مایه رونق زمینهایشان می باشد دفاع میکنند و همچنین شهردار جدید مجبور به عقبنشینی میمی شود و همچنین ظاهرا به خواسته شهروندان و مردم شهر احترام میگذارد. اراده و تصمیم راسخ بر آن هم میمی شود که شهردار با نماینده شهروندان و مردم شهر صحبت کند. دونچیر کوستانتسا که دوست شهروندان و مردم شهر شناخته میمی شود طی مذاکراتی که هیچ کدام از اهالی روستا از آن هم چیزی متوجه نمیشوند با آن پس نتیجه آن می شود که به نزد شهروندان و مردم شهر بازمیگردد که: استدلال میکند که: سهربع آب را به شهردار و همچنین سهربعِ دیگر به فونتامارا تعلق میگیرد. «دوست شهروندان و مردم شهر» به آن همها میگوید که آن معامله به نفع آن همهاست و همچنین اهالیِ روستا که سوادشان در حدِ امضاء کردن و همچنین نوشتنِ اسمشان بود، قرارداد را میپذیرند و همچنین راضی به منزل و خانههاشان برمیگردند. روزِ تقسیم آب، سهربع آب بهطرف زمینهای شهردار سرازیر میمی شود و همچنین قسمت و بخش کوچکی در نهر روستا باقی میماند؛ بعد از آن هم روستاییان جدید و تو و تازه میفهمند که نمیمی شود یکچیز را به دو سهمِ مساویِ سهربع تقسیم کرد.
[ معرفی کتاب: رمان شازده کوچولو – نشر امیرکبیر ]
در کنار ظلمهای خیلی زیاد بسیاری که متوجه شهروندان و مردم شهر روستا می باشد، طغیان هم وجود دارد. در مواردی شهروندان و مردم شهر هم تکانی به خود میدهند و همچنین دست به اعتراض میزنند و همچنین حتی در قسمتی از کتاب زنان روستا در پی گرفتن حق خود به سمت منزل و خانه شهردار هجوم میبرند. یکی از اهالی روستا که فهیمدهتر می باشد تلاشهایی انجام میدهد که شهروندان و مردم شهر را آگاه کند و همچنین آن همها را از زیر بار ظلم بیرون بکشد ولی باید توجه داشت اوضاع وخیمتر از آن هم می باشد که حرکتی جمعی صورت گیرد.
دونچیر کوستانتسا که به دوست شهروندان و مردم شهر شناخته شدن و شهرت دارد و همچنین آن همروش که خودش پی در پی یادآوری میکرد، جای مخصوصی در قلبش جهت فونتامارا دارد یکی از موانع خیلی زیاد مهم پیش روی شهروندان و مردم شهر می باشد. دفتر وکالت او پذیرای مرافعات حقوقی شهروندان و مردم شهر می باشد و همچنین همه کارها را او انجام میدهد و همچنین طبیعتا وظیفه نابودی شهروندان و مردم شهر هم با او می باشد. البته معظلات و مسائل و مشکلات شهروندان و مردم شهر بیش از آنهاست و همچنین با مطالعه کتاب متوجه میمی شود که نبود چیزی به نام همکاری و همچنین همدلی بین شهروندان و مردم شهر تا چه حد میتواند اوضاع را بدتر کند.
آن رمان ۱۹۶ صفحه می باشد ولی باید توجه داشت میقدرت از آن هم درسهای زیاد و همچنین خیلی زیاد مهمی یاد گرفت. قلم سیلونه به معنای واقعی کلمه تو را جذب میکند و همچنین خواننده به راحتی نمیتواند کتاب را کنار بگذارد. روایت فقر و همچنین تنگدستی شهروندان و مردم شهر به هیچ وجه کلیشهای نیست و همچنین تلاشهای شهروندان و مردم شهر جهت رهایی نیز به شکلی کاملا متغایر و متفاوت و همچنین دوست داشتنی و جذاب روایت میمی شود. در نهایت با یک پایان دور از ذهن و همچنین متغایر و متفاوت، نویسنده کاری میکند که تو هرگز آن کتاب را فراموش نکنید. در کنار همه آنها ترجمه کتاب نیز خیلی زیاد دلچسب می باشد. پیشنهاد میکنم حتما آن کتاب را مطالعه کنید.
[ معرفی کتاب: رمان خرمگس – نشر امیرکبیر ]
جملاتی از متن کتاب فونتامارا
ظرف مدت بیست سال شمسی، آن هم زمین، آن هم باران و همچنین برف، آن هم روزهای مقدس، آن هم غذا، آن هم دلتنگی و همچنین آن هم درد و همچنین آن هم فقر بود. فقری که از پدران رسیده و همچنین آنان نیز از پدربزرگها به ارث برده بودند. پس نتیجه آن می شود که آنکه کار سخت و همچنین شرافتمندانه هرگز دردی را دوا نکرده می باشد. شریرانهترین بیعدالتیها، آنجا چنان عمری طولانی داشتند که جای خود را در میان پدیدههای طبیعی مثل باد و همچنین باران و همچنین برف باز کرده بودند.(رمان فونتامارا – صفحه ۹)
شرمآوره که آدم از بدبختی شهروندان و مردم شهر جذاب و جالب و خندهش بگیره. (رمان فونتامارا – صفحه ۳۷)
تو رعیت هستین! تو را ساختن که زجر بکشین! (رمان فونتامارا – صفحه ۴۱)
هر زنی در فونتامارا به مردش گوشزد میکرد: سرت به کار خودت باشه، خودتو به گیر نگهبان ننداز، خونواده خودتو به هم نریز، بذار دیگران تو دردسر بیفتن. (رمان فونتامارا – صفحه ۶۵)
ژنرال بالدیسرا خیلی فقیر بود، شاید بتوان گفت بینواترین مرد فونتامارا، ولی باید توجه داشت دلش نمیخواست هیچکس از آن مطلب سردربیاورد، و همچنین به انواع حقهها متوسل میشد تا گرسنگی خود را – که سال شمسیهای بسیاری او را در کام فرو برده بود – بپوشاند. در میان خیلی چیزهای دیگر، یکی هم آن بود که روزهای یکشنبه، با بهانههای عجیبوغریب از منزل و خانه بیرون میرفت و همچنین عصر که برمیگشت، مثل دائما هوشیار و همچنین گرسنه بود، ولی باید توجه داشت به سبکی تلوتلو میخورد و همچنین خلال دندانی را در دهانش نگه میداشت تا نشان دهد که گوشت خورده و همچنین مشروب بسیاری سرکشیده و همچنین از عهده بوالهوسیهایش حسابی برآمده می باشد. (رمان فونتامارا – صفحه ۶۷)
هنگام و زمانی که حکومت جدیدی روی کار میآید، یک دهقان فقیر کاری از دستش برنمیآید جز آنکه بگوید: «شاید خداوند تبارک و تعالی حکومت خوبی جهت ما بفرستد!» عیناً مثل هنگام و زمانی که که در تابستان ابرهای فراوانی در افق پیدا میمی شود و همچنین کار دهقانها نیست که بگویند باران میبارد یا تگرگ، بلکه پدر جاودانی می باشد که میداند. (رمان فونتامارا – صفحه ۹۵)
رعایا، شخم میزدند، زمین را هموار میکردند، بیل میزدند، درو میکردند، خرمنکوبی میکردند و همچنین هنگام و زمانی که که همهچیز تمام میشد یک آدم غریبه میآمد و همچنین تمام منافع را میبرد. کی میتوانسته بود اعتراض کند؟ حتی نمیتوانستی اعتراض کنی زیرا همهچیز قوانین و قانونی بود، تنها و فقط خود اعتراض غیرقانونی بود. (رمان فونتامارا – صفحه ۱۳۱)
یک چیز روشن بود: روز به روز قوانین جدیدی به نفع مالکین سبز میشد، ولی باید توجه داشت قوانین کهنی که به نفع رعایا بود منسوخ میشد و همچنین آن همهایی که به ضررشان بود باقی میماند. (رمان فونتامارا – صفحه ۱۳۶)
هر بانکی عظیمتر از بانک قبلی بود و همچنین بعضی از آن همها مثل کلیسا گنبد و همچنین قبه داشتند. گرداگرد آن همها انبوهی از آدم و همچنین اتومبیل وجود داشت. براردو هرگز از تحسین آن چیزها خسته نمیشد. من پرسیدم: «ولی باید توجه داشت آنها گنبد دارن، شاید کلیسا باشن!» براردو باخنده جواب داد: «آره، ولی باید توجه داشت مرتبط به خدای دیگه. خدایی که حقیقتا بر زمین حکومت میکنه، پوله. و همچنین او بر همهکس حکومت میکنه، حتی بر کشیشهایی مثل دونآباکیو که در مورد خدای آسمان صحبت میکنن. حالا که خدای جدید و تو و تازه بر زمین حکومت میکنه، کاش ما با نظر به آن هم خدای قدیمی از بین میرفتیم.» (رمان فونتامارا – صفحه ۱۶۵)
مشخصات کتاب
- عنوان: فونتامارا
- نویسنده: اینیاتسیو سیلونه
- ترجمه: منوچهر آتشی
- انتشارات: امیرکبیر
- تعداد صفحات: ۱۹۶
- نرخ چاپ هفتم – سال شمسی ۱۳۹۴: ۶۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: سروش فتحی
نظر تو در مورد کتاب فونتامارا چیست؟ لطفا در صورتی که آن رمان را خواندهاید نظرات ارزشمند خود را با ما به اشتراک بگذارید. از طریق اینستاگرام کافهبوک نیز میتوانید مباحث و مطالب کوتاه ما را در ارتباط و رابطه با کتابها دنبال کنید.
» معرفی چند رمان خوب دیگر:
- رمان جنگ و همچنین صلح
- رمان خانواده تیبو
- رمان برادران کارامازوف